نامه ها یک روز بادبادک میشوند :)

آسمانـ سبز پر رنگ ...

نامه ها یک روز بادبادک میشوند :)

آسمانـ سبز پر رنگ ...

الهی !
قد انقطع رجائی
عن الخلق
و " انت " رجائی

ز همه دست کشیدم که تو باشی همه ام ...

...
..

قرار نیست هرچیزی که مینویسم عین حقیقت باشد !
اینجا من نیست :) مطمئن باشید
مینویسم پس هستم

نزدیک هفت سال پیش یک روز که توی سایت مدرسه نشسته یودیم گفتیم یک چیزی هست به اسم وبلاگ! مُد شده! ماهم بزنیم ! اهل فیس بوک و چت روم و یاهو مسنجر و این ها که نبودیم ... دل خوش کردیم به وبلاگی که در بلاگفا ساختیم! هر کدام یک وبلاگ به علاوه ی یک دانه هم مشترک ! ...

چرت و پرت مینوشتیم و اسمش را متون ادبی احساسی میگذاشتیم ... شعر کپی میکردیم ... درخواست کنندگان لینک و لایک را لبیک میگفتیم ... تا کم کم بر آن شدم یک وبلاگ سری بزنم ! سری از همه کس و هیچ کس! نوجوان بودیم و جویای نام ولی آنجا جویای گمنامی! اسمش شد “روزنامه های من” برای هر روز من که بیایم و دانه دانه اتفاقات روزم را مثل دفترچه خاطرات بنویسم ... هیچ خواننده ای نداشت و رفته رفته روز هایم را با جزئیات بیشتری تایپ میکردم ... تا اینکه اولین مخاطبینش پیدا شدند ... با همه شان کم و بیش در ارتباطم و دوست ... بهترین دوستان مجازیم را از همانجا دارم ... دنیایی داشتیم بین خودمان ... اسم مستعار “خود خود خودم” را گذاشته بودم که خود سانسوری و اینها در کار نباشد ...آن وبلاگ را حذف کردم ... با تمام دلخوشی ها و ناخوشی هایش ... با تمام روزهای خوب و بدش ... با تمام دوستی ها و مسخره بازی هایش... به هزار و یک دلیل... 

آمدم از پروفایل اولین وبلاگ زندگیم بگویم که این همه از  روزنامه ها  نوشتم! وبلاگ اولم خرده ریز ذهن بود! اسمش را میگویم ... الان دیدم در پروفایلم در آنجا یه قسمت بی علاقگی ها نوشتم! چقدر آدم تغییر میکند ... لیست بی علاقگی هایم این ها بوده :) :

کلاغی که خیره به آدم نگاه میکنه و نمی پره
صدای تلفن در نیمه شب
بریده شدن انگشتم با ورق
رهگذری که نصف شب تنها پشت سر حرکت میکنه

شعار
آدم های جلف
نگاه عاقل اندر سفیه
شیر(خوردنی و دیدنی!)
بچه های لوس و ننر
آدم های بی منطق
خود شیفتگی مفرط
صورتی
الافی و بیکاری
پهن کردن لباس های خیس
آدمای تازه به دوران رسیده
کسایی که همه رو احمق فرض میکنن
نمک نشناسا
اونایی که همش میخوان جلب توجه کنن
اونایی که از محتویات بینی فیلان پیل تن خارج شده اند!




  • کبوتر خاتون

نظرات  (۵)

  • سایت روبیکا
  • سلام.خوب بود مممنون
  • گمـــــــشده :)
  • یادمه خود خود خودم رو این اواخر پیدا کردم..وقتی دیگه خیلی نمی نوشتی
    پاسخ:
    کم سعادتی ما بود پس :))
    یادش بخیر اسم اولین وبلاگم گونه های آبی ماه بود:((
    اولین وبلاگم پر از خاطره بود و الان  ندارمش:((😖😭 
    چه دورانی بود بیشتر مطالبم هم کپی پیست بود:))
    پاسخ:
    منم دلم واسه وبلاگم تنگ میشه واقعا :))
    برا من همشم خاطره بود
    داشتم فکر می‌کردم چند سال گذشته از وقتی که روزنامه‌هاتو می‌خوندم که رسیدم به پنج :/ دقیق‌ترش چهار و نیم البته. ولی خب چطوری این همه سال اینقدر سریع گذشت؟ :))
    از اینا که بگذریم، لباس پهن کردن و مخصوصا جمع کردنش خیلی لذت بخشه. نیست؟ :))
    پاسخ:
    اصن چشم رو هم میذاریم یهو بچه هامون جلومون قد علم کردن :؛)) ینی انقد زود میگذره ها
    وای نه توروخدا😖 من سر هر بار لباس پهن کردن و جمع کردن و اتو کردن دو کیلو لاغر میشم😂
    پیر شدیم کفترکم :دی
    پاسخ:
    عاره رگ من عاره:)))))))

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">