نامه ها یک روز بادبادک میشوند :)

آسمانـ سبز پر رنگ ...

نامه ها یک روز بادبادک میشوند :)

آسمانـ سبز پر رنگ ...

الهی !
قد انقطع رجائی
عن الخلق
و " انت " رجائی

ز همه دست کشیدم که تو باشی همه ام ...

...
..

قرار نیست هرچیزی که مینویسم عین حقیقت باشد !
اینجا من نیست :) مطمئن باشید
مینویسم پس هستم

۶ مطلب با موضوع «مبارکا» ثبت شده است

من حاجتام زیاده آقا ... یه جورى خودمو گم کردم وسط این همه حاجت مادى و غیر مادى که نجاتم فقط به دستای پر برکت خودتونه ... 

واژه ى کرامت اعتبارشو وام دار وجود شماست ... مرام نامه ى کریم بودنو از روى وجنات سبزِ پر مهرِ شما بود که نوشتن ... توى این مرام نیست که من دست خالى برگردم ... که توى شلوغیاى دنیا و دوربرم ، این وسطا که گم شدم ، یادم بره چیا میخوام ، که چیا "باید" بخوام ...

توى این مرام نیست که من حرفى از حاجتام بزنم ... کرامت شما نگفته، منو حاجت روا میکنه ...


ندهد فرصت گفتار به محتاج ، کریم

گوش این طایفه آواز گدا نشنیده است ...


{کرامتِ تو به بالاى دست میبردم}


#رمضان_عظیم

#مبارکا 😊🌱


السلام علیک 

یا ابن الشهید 

یا اخ الشهید 

یا ابالشهید ...

  • کبوتر خاتون
امشب شبی فردای قشنگی داشته باشه خوبه ...


+ بخندیم :) شاد و عمیق و از ته دل ... عید همه مبارک :)
+ جمله ی بالا رو نه برای خوندن که فقط و  فقط محض نوشته شدن نوشتم ...
 جدی نگیرید و شاد باشین :) 

  • کبوتر خاتون

و زمانی ک حسین (ع)گفت:
رضیت ب رضاک..
وتو نیز امام "رضا" ...
چگونه عاشقت نشوم؟



+ عیدتون خیلی خیلی مبارکا ... ان شاءالله بهترین عیدیا نصیبتون ... :)
...
  • کبوتر خاتون
+ به روایت یک عدد "ضاد" :
انقدر خوابم عمیق بود ... توی قسمت هفتمین پادشاه بودم که یک سطل آب سرد روی سرم خالی شد ... البته سطل توی خواب دست پادشاه بود در واقعیت یک لیوان روی سرم خالی شده بود !  با وحشت پریدم و جیغ زدم ... یک دستی جلوی دهنم را گرفته بود و من چشم بسته فقط جیغ میزدم! در تقلا بودم که دست برداشته شد و یک چیزی رفت توی دهنم و من را تا مرض خفگی برد (چشم بسته هنوز جیغ میزدم!) ... یک ذره لای چشمم را باز کردم ... دیدم با یک کاسه گیلاس جلوی رویم ایستاده ... دانه دانه میچپاند توی حلقم ! خودش از خنده قرمز شده بود من هم از عصبانیت و ترس و خفگی دو تا چشم اندازه ی نعلبکی تحویلش میدادم! همینطور دو زانو روی تخت تند تند گفت دارن اذان میگن ... بخور بخور .... اذان شده تو داری میخوری ... وای از این خوشبختی بیشتر ؟ بخور بخور ... انقدر داشت میخندید ترسیدم همانجا دل و روده اش را برایم به نمایش بگذارم ... از فرط تعجب و پری دهنم نمیتوانستم کاری کنم ... بعد که گیلاس ها تمام شد ... لپم را کشید و فریاد زد "عید شما مبارااااااکااااا " :)))))

- به روایت یک عدد "من" : 
هنوز هم موهام از کشیده شدن و گوش هام از جیغ جیغاش سوت میکشن ... تبریک خشک و خالی عید این همه کلی بازی داشت ؟ :/

+ به روایت یک عدد "ضاد" :
خدا نصیبتون نکنه از این خواهرا ... هعی ... 

- تبریک جانانه ی یک عدد من را پذیرا باشید :) از راه دور ... :)




  • کبوتر خاتون

من کبوتر نیستم اما ندیدم در بقیع
یاکریمی را برانی از حریمت یا"کریم"

از :سید ایمان زعفرانچی

+ لک صمنا و علی رزق حسن افطرنا
امشب باید عیدیمونو بگیریم ...
 شمارو نمیدونم ولی من چشم امید دارم به استجابتش
عیدتون مبارکا :))
  • کبوتر خاتون

ماه رمضان که میاید یک بوهای خیلی خوبی با خود می آورد ... بوی خدای ماه رمضان از همیشه گرم تر است ... اسمش را خوب گذاشته اند ..."ماه خدا" ... 

دعای سحر بکائی ... شب زنده داری های تا سحر ... روزه ... شب های قدر ... حس خوب تمیز بودن به خاطر خدا ... اصلا این ماه اگر نبود ها تکلیف نان های گرم و سفره های افطار پر جمعیت باباجون چه میشد؟! کله پاچه های دم افطار ... دعای قبل افطار ... ضحی که دارد از گشنگی با چشمانش التماس میکند اول روزه را باز کنیم بعد نماز بخوانیم ... سجاده های پهن شده ... خنده های یواشکی سر سفره ... مهربانی های بی مورد ... 

باید نفس کشید این ماه را 

یک نفس عمیق

باید زندگیش کرد ... رمضان را باید زندگی کرد ... :)

اللهم بحق هذه الشهر ... 

و بحق من اعبد فیک ... 

  • کبوتر خاتون