نامه ها یک روز بادبادک میشوند :)

آسمانـ سبز پر رنگ ...

نامه ها یک روز بادبادک میشوند :)

آسمانـ سبز پر رنگ ...

الهی !
قد انقطع رجائی
عن الخلق
و " انت " رجائی

ز همه دست کشیدم که تو باشی همه ام ...

...
..

قرار نیست هرچیزی که مینویسم عین حقیقت باشد !
اینجا من نیست :) مطمئن باشید
مینویسم پس هستم

۳ مطلب با موضوع «از وبلاگ ها» ثبت شده است

متهمان ردیف آخر



می دانم همین که ببینید موضوع این نوشته درمورد اتفاقات اخیر، یعنی بحث کارتن خواب ها و گورخواب ها و... است حوصله تان سر می رود. اما نتوانستم چیزی نگویم. راستش تعجب کردم که مردم این همه ناراحت گورخواب ها شدند. چون اینها یک شبه گورخواب نشدند. حداقل اول کارتن خواب بودند و خب گور که خیلی از کارتن بهتر است. حالا چون اسمش گور است شلوغش نکنید!

راستی بزرگمهر حسین پور و همسرشان با مطالعاتی که داشتند معتقدند باید اینها را عقیم کنیم. چون اینها ژن شان ضعیف است و باید حذف شوند. آخ خدای من چقدر روشن فکر^_^. چرا این به فکر خود خدا نرسیده بود؟! آخر خدا هم انقدر بی مطالعه؟!

حالا واقعا چرا اینهمه کارتن خواب؟

شما فکر کنید با اعضای خانواده تصمیم می گیرید خانه را تمیز کنید. کلی تلاش می کنید، دست و بالتان خاکی و شاید زخمی می شود، خسته می شوید و ... بعد می نشینید توی خانه می بینید خانه تان از قبل از آن تصمیم کثیف تر شده است! داستان ما و انقلابمان هم همین است. این همه سختی و بدبختی کشیدیم و اینهمه کس و کارمان کشته شدند و این همه خون دل خوردیم که انقلابی که آن را انقلاب مستضعفین نامیدیم سر بگیرد، اما حالا که نگاه می کنیم می بینیم مستضعفینمان هم بیشتر شده اند و هم مستضعف تر. مشکل هم از جایی شروع شد که مایی که اول دست به دست هم دادیم و انقلاب کردیم از میانه ی راه دست یکدیگر را ول کردیم و هر کسی کیسه ی خودش را چسبید. حالا آن هر کسی می تواند مقام مسئولی که حقوق کلان می گیرد تا فقط حرف بزند باشد، می تواند ثروتمندی که به جای دردسر تولید، شیرینی واردات را تجربه می کند، یا من و شمایی که بی توجه به دور و برمان، و دور و بری هایمان فقط کار می کنیم که مال دنیا را جمع کنیم و خانه و ماشین و مبل و کوفت و زهرمار بخریم.

ما متهمیم. وقتی هفته ای هفت روز برنج و گوشت می خوریم و بعد می نالیم که حقوقمان کم است و نمی توانیم به کسی کمک کنیم متهمیم. وقتی هرسال رخت و لباس و دکور و هرچیز دیگری که زورمان برسد را نو می کنیم متهمیم. وقتی در تهران 300هزار و خورده ای (نزدیک به 400 هزار) خانه ی خالی هست متهمیم. ما متهمان خرده پا فردا مسئول می شویم. هر مبلغی روی حکم کارگزینی و فیش حقوقی مان بزنند را با کمال میل می گیریم (اگر چانه نزنیم و لابی نکنیم که بیشتر شود). همه اش را هم خرج همان چیزهایی می کنیم که از زمان غیر مسئولی مان عادت داشتیم. و مردم برایمان انقدر بی ارزش می شوند که خود را متهم هم نمی دانیم! اگر هم مسئول نشویم می شویم یک آدم معمولی که همه چیز را از چشم مسئولین می بیند و خودش را هیچ کاره می داند. 

در هر صورت ما تبرئه می شویم. به به تبرئه شدن چقدر خوب است ^_^



از وبلاگ : دلستون

  • کبوتر خاتون

برای دختر ها و دور و بری هایشان


همیشه وقتی به آنجای قرآن می رسم که می فرماید شما بی عقل ها که تا خبر دختردار شدن تان به گوش تان می رسید صورت تان از خشم و غضب، سیاه می شد (نحل/58) فکر می کنم خدا خیلی عصبانی شده. همینقدر عصبانی که بردارد عین این قضیه را توی کتابش بیاورد، عین قضیه را به طعنه و کنایه به روی همه وجود جاهلیّت بیاورد. مستقیم؛ که انگار بگوید «هااا..... من که یادم نرفته شما چه جور موجوداتی بودید...». که انگار فرموده باشد «بیخود کردی فکر کردی شرم دارد دختردار شدن. غلط کردی که خجالت کشیدی و عصبانی شدی.» تازه گاهی کارهایی کرده عجیب و غریب. محمد بن عبدالله، عزیزکرده اش را دختری داده و گفته «کوثر». دخترش را گذاشته شیرینی دل محمّدش که «جگرگوشه». اصلاً هرکار کرده که دختر بشود عزیز. بشود بالانشین. بشود رحمت. که «از سفر که بر می گردید، اوّل دختر را ببوسید» که «اوّل هدیه دختر را بدهید بعد پسر را.» یا که «به دختر بیشتر از پسر هدیه بدهید».

ببین، حسّاس است روی دخترها، بفهم. مهمّی. مهم تری. خواستنی تری تو. بیشتر محبّت دارد. تعارف که نداریم، فرموده «بر دختران مهربان‏تر است تا پسران.» تو این را می فهمی یعنی چه؟

حالا بگذار هرکه هرچه می خواهد بگوید. گیرم گُل گُلی و رنگی رنگی را کسی نفهمد. گیرم کسی چادر نماز سفید گل دار نفهمد. سبز و فیروزه ای و سفید و سرخ را کسی نفهمد. گیرم اصلاً بگوید خدا خواسته مثلاً گولمان بزند! تو بگو اصلاً گول زدن. کدام دلی از گول خوردن مهربانانه خوشش نمی آید! دختر یا پسر. کدام بی مزه ای از اینکه دل خدا با دلش مهربان تر باشد ذوق نمی کند؟ کدام دلی است که نمی خواهد آن که دوستش دارد بخاطر دلش هم که شده روبروی جاهل جماعت غیرت کند و تا قیام قیامت پیش روی همه عالم، طعنه اش را با غیض توی صورتش بپاشد؟ این ها که دل دختر و پسر ندارد. هرکدامش را هرکه داشت، عاقل اگر بود، دلش قنج می رفت. حالا همه اش مال تو آمده. فقط.

گول زدن نیست جانم. بازی نیست. شیره مالیدن نیست. اینها فقط گزاره های غبطه آوری است برای آنها که مثل تو نیستند! حالا به نظرت، شکر کنیم لبخند بزنیم که خدا ذوق کند؟! :)



+ از وبلاگ : بخاری

  • کبوتر خاتون

ولگردی کلمات 


گاهی می‌خواهم بیایم و جزئیات تجربه‌های مختلفم را بگذارم این‌جا. بعد ولی فکر می‌کنم که هر چیزی اگر بیش‌تر در محدوده‌ی جهان من باقی بماند، زیبایی‌اش بیش‌تر است و همین عدم‌دسترسی‌اش و دور ماندنش از کلمه، آن‌ها را بیش‌تر مال من می‌کند. همین است که خوش ندارم زیاد درباره‌ی عشق بنویسم. خاصه این‌که «عشق» در زمانه‌ی بی‌رؤیای ما زیاد بر زبان می‌آید. همه در شادی سیّالی غوطه‌ور هستند که برآمده از کاربرد مدام و بی‌محابای همین کلمه است. و من با خودم می‌گویم که شاید بهتر باشد آن را در پستوی خانه نهان کنم. ما مجبوریم که اسم خیلی از‌ هیجانات و غرایزمان را عشق بگذاریم. تقصیر کسی هم نیست. همه‌ی ما گمان می‌کنیم آدم‌های خیلی خاصی هستیم و عواطف‌مان هم عمیق‌تر از بقیه است. ولی گاهی که فکر می‌کنم نیازهای پیش‌پا افتاده و نیازهای متعالی آدم‌ها چطور الگوهای رفتاری یکسانی را به وجود می‌آورد به خاص بودن هر چیزی شک می‌کنم. 


از وبلاگ : کاشی ها را خیال من آبی میکند


#از وبلاگ ها

  • کبوتر خاتون