نامه ها یک روز بادبادک میشوند :)

آسمانـ سبز پر رنگ ...

نامه ها یک روز بادبادک میشوند :)

آسمانـ سبز پر رنگ ...

الهی !
قد انقطع رجائی
عن الخلق
و " انت " رجائی

ز همه دست کشیدم که تو باشی همه ام ...

...
..

قرار نیست هرچیزی که مینویسم عین حقیقت باشد !
اینجا من نیست :) مطمئن باشید
مینویسم پس هستم

۳ مطلب در مهر ۱۳۹۶ ثبت شده است

میدونی ... رانندگیم مثل آشپزی میمونه ... اولش آدم هِى از کاربلدش کلى سوال میپرسه .. بهش چقد آبلیمو بزنم؟ ... دنده رو کِى عوض کنم؟ ... الان باید درشو ببندم ؟... کلاچو چقد نگه دارم ؟... اما از یه جایى به بعدش باید تنهایى برى توو میدوون ... از هرکى هرچى پرسیدى و فهمیدى و یاد گرفتى بسه ... باید خودت یه تنه برى توو میدون ببینى چقد عرضه دارى؟! اصن مرد عملى؟! میتونى تنهایى از پسش بربیاى ؟! تا کم کم راه بیفتى ...
درست مثل زندگى ... تا یه جایى هى میپرسى ... میفهمى ... یاد میگیرى ... درس میگیرى ... از یه جایى به بعد اون درسا رو باید پس بدى ! ... اونم یه تنه !... هرچقد بنده و شاگرد و راننده و آشپز با استعداد تر و بهتریم بوده باشى انگار امتحانت سخت تر میشه که آب دیده تر شى ! زندگى رو قشنگ تر و خوش دست تر بتونى ادامه بدى ...
کسى چه میدونه ؟! شایدم اگر انقدررررر شاگرد و یاد گیرنده ى همه چى تمومى بوده باشى و حواست به همه جاى کارت بوده باشه ، یه دفعه بگن امتحان لازم نداره ... قبول ... پاى برگتو امضا کنن ...
  • کبوتر خاتون

یه بیت شعر مینویسین ؟ :)

  • کبوتر خاتون

شدى اینطورى که دیوونه بشى ... بزنه به سرت ... یهو از کنج مبل که کز کردى بپرى همه ظرف و ظروف و در و دیوار و کاسه بشقابارو توو سر و صورتو و دک و پوزت خورد کنى ،یه چند تا فریاد که نه ولی عررربده بکشى ،به نفس نفس بیفتى ، دنیا دور سرت بچرخه و چرخ و فلک بزنه ، یه چند موردى ضرب و شتم و درگیرى هم با خودت و افراد دور و برت داشته باشى و بعد ببینى هنوز نشستى همون کنج مبل و فقط زل زدى به صفحه ى خاموش تلویزیون که همین چند دقیقه پیش یه گلدون وسط ال سیدیش شیکونده بودى؟!!! شدى اینطورى که من شدم و دارم میگم؟! 

شدى اینجورى که همه ناراحتیاتو نگرانیاتو دلهره هاى غمباد شدت ، مثل یه کورک سر باز کنه و بترکه و چرک و خون تمام حال و اوضاعتو بگیره؟!

انگار اینجور وقتا یه دیازپام فقط کارسازه و فردا شروع دوباره روز از نو و روزى از نو ...

  • کبوتر خاتون