نامه ها یک روز بادبادک میشوند :)

آسمانـ سبز پر رنگ ...

نامه ها یک روز بادبادک میشوند :)

آسمانـ سبز پر رنگ ...

الهی !
قد انقطع رجائی
عن الخلق
و " انت " رجائی

ز همه دست کشیدم که تو باشی همه ام ...

...
..

قرار نیست هرچیزی که مینویسم عین حقیقت باشد !
اینجا من نیست :) مطمئن باشید
مینویسم پس هستم

پال:«در روز رستاخیز، زمانی که با خدا روبرو میشم و اون می‌پرسه چرا یکی از درست‌ترین معجزه‌هاش رو کشتم، من چی بگم؟ بگم مربوط به کارم بود؟ کارم؟»

جان:«تو به خدا میگی اون یه لطف بود که کردی. من میدونم که نگرانی و داری آزار میبینی. من میتونم حسش کنم. اما شما نباید دراین‌باره کاری کنید. من خودم میخوام که انجام بشه و به پایان برسه. من میخوام. خسته‌ام رئیس. خسته‌ام از اینکه تمام راه تنهام. تنها مثل یه گنجشک توی بارون. خسته‌ام از اینکه هرگز کسی رو نداشتم که بگه کجا میریم، از کجا میایم و یا چرا میریم. بیشتر از مردمی خسته‌ام که همدیگه رو آزار میدن. خسته‌ام از تمام دردهایی که میشنوم و حس می‌کنم. که هر روز بیشتر میشن. درست مثل اینه که خرده‌های شیشه توی سرمه، برای همیشه. می‌تونین متوجه بشین؟»

پال:«آره، جان. گمون کنم بتونم.»


#فیلم : مسیر سبز (The green mile)

+ از اون فیلمایی که هربار که دیدمش تحت تاثیرش بودم ... دقیقا ۱۱ بار ...!

  • کبوتر خاتون