نامه ها یک روز بادبادک میشوند :)

آسمانـ سبز پر رنگ ...

نامه ها یک روز بادبادک میشوند :)

آسمانـ سبز پر رنگ ...

الهی !
قد انقطع رجائی
عن الخلق
و " انت " رجائی

ز همه دست کشیدم که تو باشی همه ام ...

...
..

قرار نیست هرچیزی که مینویسم عین حقیقت باشد !
اینجا من نیست :) مطمئن باشید
مینویسم پس هستم

بیشتر از هر وقتی زانوهایم را جمع کردم و وسط اتاق نشسته ام ... نه اینکه غصه ی امتحان فردا را داشته باشم و نه حتی آن فکر های واقعی لعنتی گریبانم را گرفته باشد !نه! امروز یکشنبه ی بیخودی بود ... همه چیز یک جور عجیبی لج درار بودند! کلا یک روز هایی اینجور میشود ... مطمئنم همه حسش کرده ایم ... حالا بیاییم دلیلش را بگذاریم آلودگی بیش از حد هوای این شهر دود گرفته ... اما من مطمئنم مسئله فقط به این چیز ها ختم نمیشود ... یک جای جهان یک چیزی امروز کمتر بوده ... آدم عجیب غریبی نیستم که این فکر ها را میکنم ... فقط زیاد به این چیز ها فکر میکنم!  سوم دبیرستان که بودیم یک معلمی داشتیم که به چرخه ی پروانه ای و این جور صحبت ها علاقه ی زیادی داشت! همه چیز را ربط میداد به همین بال زدن پروانه در یک گوشه ی دنیا و طوفان آمدن در کنج دیگری از این جهان ... دانش آموز جماعت هم که دنبال سوژه برای خندیدن ... دیگر پروانه خانوم صدایش میکردیم! حالا اینکه در کجای جهان یک پروانه چگونه بوده و چگونه بال زده و یا حتی اشک ریخته را من نمیدانم! اما در این نقطه از جغرافیای هستی ... در گوشه ترین مکان اتاق این کبوتر . .. طوفانی به پاست ... پروانه ها هیچ وقت با کبوتر ها نمی سازند ... !

  • کبوتر خاتون