نامه ها یک روز بادبادک میشوند :)

آسمانـ سبز پر رنگ ...

نامه ها یک روز بادبادک میشوند :)

آسمانـ سبز پر رنگ ...

الهی !
قد انقطع رجائی
عن الخلق
و " انت " رجائی

ز همه دست کشیدم که تو باشی همه ام ...

...
..

قرار نیست هرچیزی که مینویسم عین حقیقت باشد !
اینجا من نیست :) مطمئن باشید
مینویسم پس هستم

از روزام بخوام بگم اینجوریه که همه چیز هست و یه چیزی نیست ... کمه ...

یه گمشده دارم انگار میون آدما ... میون کسایی که دوستشون دارم ولی حالم باهاشون خوب نیست ...

شدم معلم کلاس چهارم ... خانوم معلمشونم و شیرین ترین حس این روزا برام سر کلاساشون رقم میخوره ... پاکی و صافی و صداقتشون دلمو میبره

شبایی که فرداش باهاشون کلاس دارم انقدر با خودم کلنجار میرم، دانسته هامو زیر  و رو میکنم، کتابشونو مرور میکنم

ولی هر بار که از در کلاسشون وارد میشم، برام مثل لحظه ی اول اضطراب آور  ولی قشنگه

 هر دفعه اونان که بیشتر و بیشتر به من یاد میدن و ازشون درس میگیرم.

یه روزایی میشینم به سکانس سکانس زندگیم فکر میکنم، اتفاقا و بالا پایینا...

هر دفعه بیشتر میفهمم که اندازه ی یه نفسش دست من نبوده و هر روز بیشتر از دیروز خدا فیلنامشو توی زندگیم اجرا کرده ...

و خب ... ازش ممنونم ... بیشتر از هر موقع و هر لحظه ی دیگه ای ...

 

پ.ن : میخوام دوباره نوشتن رو شروع کنم 

توی کلاس نویسندگی گفته بود برای شروع، کلمات رو بریزین وسط و بنویسین

برای این پست همین کارو کردم و ممنونم که اینجا هنوز هست :)

 

  • کبوتر خاتون