ولگردی کلمات
گاهی میخواهم بیایم و جزئیات تجربههای مختلفم را بگذارم اینجا. بعد ولی فکر میکنم که هر چیزی اگر بیشتر در محدودهی جهان من باقی بماند، زیباییاش بیشتر است و همین عدمدسترسیاش و دور ماندنش از کلمه، آنها را بیشتر مال من میکند. همین است که خوش ندارم زیاد دربارهی عشق بنویسم. خاصه اینکه «عشق» در زمانهی بیرؤیای ما زیاد بر زبان میآید. همه در شادی سیّالی غوطهور هستند که برآمده از کاربرد مدام و بیمحابای همین کلمه است. و من با خودم میگویم که شاید بهتر باشد آن را در پستوی خانه نهان کنم. ما مجبوریم که اسم خیلی از هیجانات و غرایزمان را عشق بگذاریم. تقصیر کسی هم نیست. همهی ما گمان میکنیم آدمهای خیلی خاصی هستیم و عواطفمان هم عمیقتر از بقیه است. ولی گاهی که فکر میکنم نیازهای پیشپا افتاده و نیازهای متعالی آدمها چطور الگوهای رفتاری یکسانی را به وجود میآورد به خاص بودن هر چیزی شک میکنم.
از وبلاگ : کاشی ها را خیال من آبی میکند
#از وبلاگ ها