نامه ها یک روز بادبادک میشوند :)

آسمانـ سبز پر رنگ ...

نامه ها یک روز بادبادک میشوند :)

آسمانـ سبز پر رنگ ...

الهی !
قد انقطع رجائی
عن الخلق
و " انت " رجائی

ز همه دست کشیدم که تو باشی همه ام ...

...
..

قرار نیست هرچیزی که مینویسم عین حقیقت باشد !
اینجا من نیست :) مطمئن باشید
مینویسم پس هستم

۱۰ مطلب در خرداد ۱۳۹۶ ثبت شده است




هرسال به طرز عجیبى منتظر اومدنت بودم

هرسالم اتفاق خاصى نمى افتاد

اما من چشم انتظار رسیدنت میموندم

تا اینکه دیدم زیادى دارم بزرگ میشم

هِى بزرگتر ... سر به راه تر ... سر به زیر تر

ولى خب :) ...

  • کبوتر خاتون

نامه اى به #رییس_جمهور_منتخب_مردم

آقاى ر*و*ح*ا*ن*ى شرمنده که نامه رو طولانى نوشتم اما حق مطلب ادا نمیشد توى چند جمله و چند خط کوتاه!

جناب امیر بى گزند 

و حلواى قند 

و لطف بهار 

و بنفش خوشرنگ 

و اى شفتالو 

اى آلبالو

اى باقلوا

اى حلوا !!!!!

ممنون که خودتونو روز به روز بیشتر از قبل به ما نشون میدین و خدمات وعده داده شده رو به ما مردمتون به نحو احسن ارائه میدین

ممنون که سایه ى جنگ رو از سرمون برداشتىین :) ما خشونت طلبانِ ضدِ اتحادِ لایعقل از امنیت و آرامش بدمون میاد آخه! از کشته شدن و ریخته شدن خون جوونامون،هم وطنامون ، هم مٓسلٓکامون انقدر شاد شدیم که هِى قند تو دلمون آب میشه دوباره یه جا داعشى پژاکى چیزى حمله کنه ما با دممون گردو بشکنیم که آخجون یه جنگ دیگه!هورررا بدوییم بریم دفاع کنیم!اى دارن ضایع میشن! بذار اینا ضایع شن جوونامون بمیرن عِب نداره که !مدافعاى حرمم که از ما بدتر! میرن اونجا عشق و حال !آقاى کرباسچى درد کشیدن ، یه چیزى میدونن که میگن دیگه لابد!

شمایى که دایه ى مهربان تر از مادرین واسه ما آخه ! تحریمارو برمیدارین هِى و هى! رونق اقتصادى میدین به مملکت و بیکارى رو نابود میکنین :))) چقد خوبین شما آخه :)  ملک سلیمان فداتون شه الهى 

بعد راستى شنیدم امروز مشکل بین شیعه و سنیم که حل کردین شکر خدا :) طبق بیانات شکربار و وحدت آفرین و تحریم لغو کنتون که فرمودین :

"امیرالمؤمنین مبنای ولایت و حکومت را نظر مردم و انتخاب مردم میداند. گفت هرکسی که شماها او را برگزینید من هم اطاعت میکنم. "

دیگه دردمون چیه حضرت والا مقامِ منتخب مردم

حضرت زهرا هم (نعوذبالله)باید با این درک شما آشنا میشدند تا جان مبارکشون رو فداى امر ولایت نکنن آخه تصدق ریش هاى خضاب به الوان نیلگون و نقره ایتون بشن داعشى ها! چقدر خردمندانه سخن بر زبان میرانید آخه!

چطوره بیایم با همین اکثریت مردم امام زمانى هم (نعوذبالله) براى خودمون دست و پا کنیم

آخه دیگه مبناى ولایت رو شخص شخیص شما که میزان و مبناس مشخص کردین! ما بى شعورانِ نمک به حرومِ منتقدِ به دولت بى جا کردیم اگر حرفى روى حرف شما بیاریم!اون بلندگویى که به طرفمون پرت میشه حقمونه!

حضرت عٓمامه به سرِ عبا به تن! یادم رفت یادى کنم از ربنایى که دم افطار ها پخش نشد! این جناب شجریان هم از آن بلاچه هاى روزگار بودا:)) دل بى نواى مارو عادت داد به صداشو بعد تنهامون گذاشت و باهامون کات کرد:) گفت صدامو پخش نکنین! گفت اینا از ١٤٠٠سال پیش با هنر مشکل داشتن !همش میخواستن به چش بیان حسودیشون میشد! آخه پادرمیونى هاى شمام افاقه نکرد که!ایشون با پیغمبر خدا (نعوذبالله) از همون سالا کات کرده بودن صحبت این یکى دوروز نبود که!فقط اسم بدنومیش موند واسه دل ما:))

خلاصه که ترامپ قربون قد و بالا و دستاى لرزون شما بشه

من که بهتون راى ندادم

ولى اون اکثریت مردم که منتخبتون کردن حتما پیش خدا و وجدانشون به شما راى میدن !آخه آنها بر همان عهد که بستن هستند 😌


#نامه_نگارى

#سى_یا_سى 

#رى پست کانال



#قدرت_لیو_در_دستان_شماست 😊

  • کبوتر خاتون

امتحانِ سخت فرداى شب قدر.

امتحان سخت فرداى شب قدر ساعت هشت صبح.

امتحان سخت ساعت هشت صبح فرداى شب قدر بعد از اعتراض ها و نامه ها به ساعت نُه موکول شد.!!!

براى نامسلمونیتون همینقدر کافى نیست؟!

  • کبوتر خاتون

  • کبوتر خاتون

انگار گـــٓرد دلتنگى و بغض پاشیده باشند روى دلم، تو انگار کن یک غم عجیب چمبره زده دور قلبم و وِل کن نیست و هِى فشار میدهد و دلم را تنگ و تنگ تر میکند

ترس از دست دادن انقدر سخت است که تا سلول سلول استخوان هایم نفوذ کرده و میسوزانتشان

عجیب ناخوشم ... ناخوشم از دیروز و آن دوازده نفرى که امروز سر سفره ى خانواده هایشان نیستند

دلم به هق هق میفتد وقتى که دخترک جوان تازه نامزد شده را میفهمم که دلبـر و دلـدارش را دیروز از او گرفتند ... مادرش ...

آخ که چقدر درد دارد صبح که پدرت ، همسرت از خانه بیرون مى آید با هزار فکر و امید چشم به راهش باشى ، نور قلبت براى آمدنش سو سو کند و به جاى خودش خبر شهادتش نصیبت شود ... شهید باغبانى که با خون خودش گل هاى باغچه اش را آبیارى کرد.

و چه خوب گفتند آقایمان امیرالمومنین(ع) که ما قدر نعمت سلامت و امنیت را نمیدانیم مگر به از دست دادنشان!

خانه ى ذهنم بهاری نیست ... 

به دور از هر جنجال سیاسى

دلتنگم و با هیچکسم میل سخن نیست ...





هرگز نمیرد آنکه دلش زنده شد به عشقــ

نثار ارواح پاکشان

  • کبوتر خاتون

همیشه اینکه انقدر اتفاقاى دوست نداشتنى و رفتاراى سرد و اذیت کننده یادم بمونه و خوبیارو بشوره ببره پایین

منو ترسونده ، زیادم ترسونده 

این درسته که آدم از هرچى بترسه سرش میاد ...


* تا نشنود دل دارِ من ...

  • کبوتر خاتون

  • کبوتر خاتون
دو سال شد که اینجام :)
خیلى ممنون از خودم که هنوز هستم! و ادامه میدم ... 
٥/خـــرداد/٩٤

پاورقى : میخونمتون اگه حال حرف زدنى برام دارین :)
  • کبوتر خاتون

این حال و روز نامیزونتم میگذره ...

  • کبوتر خاتون

راستى این استاد اخیر گفت که سه نقطه گذارى ها در متن بى معنى و پوچند!پس چرا من انقدر این سه نقطه هاى معنى دار را دوست دارم و هى سه نقطه هاى نوشته هایم بیشتر میشود؟...

بگذریم ...

القصه اینکه دلتنگم و این بار ... میل سخنم هست!! 

پنج ساله ام و نشسته ام پشت فرمان بنز سبز رنگ باباجون... فاطمه کنارم نشسته ... صداى مرغ و خروس ها از توى حیاط مى آید ... ما هم خاله بازى میکنیم ... من پدر خانواده ام و همه ى بچه هایمان پشت نشسته اند ، مامان و بابا و بقیه مستِ هواى بهارىِ شمال توى ویلا خواب و بیدارند و کسى حواسش به ما نیست ... حس قدرت میکنم و شاسى کنار فرمان را میکشم ... حواسم نیست که پنج ساله ام! ماشین به حرکت در مى آید و من و فاطمه هم میترسیم و هم ذوق میکنیم ... انگار رویایمان به بیست ثانیه ام نمیکشد و با در حیاط تصادف میکنیم ... همه از ویلا بیرون میریزند ... بقیه اش مهم نیست ... مهم آن حس قدرتى بود که من موقع کشیدن ترمز دستى ماشین داشتم و هیچ کس حواسش نبود ... شبیه نگاه هاى یواشکى که به تو میکنم و هیچکس حواسش نیست ... شبیه وقتى که نگاه هایمان باهم تصادف میکند ... بقیه اش مهم نیست ...

  • کبوتر خاتون