نامه ها یک روز بادبادک میشوند :)

آسمانـ سبز پر رنگ ...

نامه ها یک روز بادبادک میشوند :)

آسمانـ سبز پر رنگ ...

الهی !
قد انقطع رجائی
عن الخلق
و " انت " رجائی

ز همه دست کشیدم که تو باشی همه ام ...

...
..

قرار نیست هرچیزی که مینویسم عین حقیقت باشد !
اینجا من نیست :) مطمئن باشید
مینویسم پس هستم

از لحاظی که من به زبان انگلیسی به طرز نافرمی نامسلطم و همیشه از این باب ضربه های عمیق روحی خوردم !!! خواستم یک حرکتی کرده باشم و خودم را از این منجلاب جهل به ساحل دانایی برسانم و بر آن شدم که خیر سرم کاری کنم ! قصه بیزاری من از این زبان مزخرف!از جایی شروع شد که من اول دبستان بودم و مدرسه ی کم خرد ما خواست که باکلاس بازی دربیاورد و بگوید که خیلی شاخ است :| لعنت خدا بر شاخیت! :| و به زور ما را در کلاس های چرت زبان چپاند و معلم های چرت تر بالای سرمان آورد که بلا تشبیه شمر بن ذی الجوشن را درسته قورت میدادند :| القصه اینکه بیزاری و تنفر در من قدمت بسیار بالایی دارد و تا ناکجا آباد وجودم ریشه دوانده! پس شما را به همین سوی چراغ صفحه ی لب تاب و کامپیوتر و گوشی و تبلتتان قسم! موعظه ام نکنید که زبان انگلیسی الان ال است و بل است و جیمبل است و هرکس بلد نباشد بی سواد است و این صوبت های نامعقول که کاملا از شما عزیزان جان بعید است ... فلذا تقاضامندم از اهمیت این زبان نافاخر سخن ایراد نکنید که یکجا خودم را بلاک میکنم میروم :| الغرض اینکه خواستم خودم را از این منجلاب بیرون بکشم و حسرت شیک شدن و انگلیسی بلد بودن را به گور نبرم! گفتم من که کلاس برو نیستم ! یک راه بی دردسر تر پیدا کنم که هم خودم را خوش بیاید و هم خدا را! این شد که آن اپلیکیشن کذایی را نصب کردم! روز های اول خوب بود ... باهم میساختیم ... همدیگر را درک میکردیم! خنگ بودن من را به رویم نمی آورد من هم مزخرف بودنش را نادیده میگرفتم (کلا هرچیزی که به آن ملعون ،انگلیسی، مربوط شود مزخرف است نخطه! ) هر کلمه را که میگفت من خیلی با آرامش برایش با معنی درست تکرار میکردم ... خیلی هم از خودم و عملکردم راضی بودم ... تا اینکه آن شب کذایی رسید ... هوا بارانی بود ... مثل هرشب موقع خواب رفتم زیر پتو و اپلیکیشن مذکور را باز کردم ... چپ چپ نگاهش کردم و شروع کردم به آوردن ریدینگ ها و متون انگلیسی ... وی ارور داد! جوابی به ارورش ندادم! شروع کردم به تکرار متن مورد نظر که دیدم هی صدایش را برایم بالا میبرد بی خرد! پررو شده بود! دوبار سه بار چاهار بار تکرار کردم قبول نکرد! دو بار بهش گفتم هرکار میکنی عواقبش پای خودت ... باز به کارش ادامه داد ...
 اینکه من چاکلت را چوکولات میگفتم اصلا مهم نیست! او نباید به رویم می آورد :|
حیف تبلت نازنینم ... از سه ناحیه لب پر شد و ترک بر داشت :|
 من عصبی نیستم فقط از زبان انگلیسی و هرآنچه به آن ملعون مربوط شود بیزارم :|

و از خداوند توفیقات روز افزون مسئلت دارم
کبوتر بانو سنه یک هزار و سیصد و نود و چاهار خورشیدی
  • کبوتر خاتون