نامه ها یک روز بادبادک میشوند :)

آسمانـ سبز پر رنگ ...

نامه ها یک روز بادبادک میشوند :)

آسمانـ سبز پر رنگ ...

الهی !
قد انقطع رجائی
عن الخلق
و " انت " رجائی

ز همه دست کشیدم که تو باشی همه ام ...

...
..

قرار نیست هرچیزی که مینویسم عین حقیقت باشد !
اینجا من نیست :) مطمئن باشید
مینویسم پس هستم

از در خانه که وارد شد با نفس نفس و خستگی راه چادرش را هنوز توی هوا نگه داشته بود که گفت آقای الف گفته به خواهرت بگو خیلی بی معرفتی!!! و بعد یک لبخند زد و ادامه داد این آقای الفم چه توقعایی داره ... من گوشه ی آشپزخانه داشتم با موهایم ور میرفتم و طبق معمول این چند روزه به الافی بی عذاب وجدانم میپرداختم که یادآوری بی معرفتیم از طرف آقای الف شوکه ام کرد! گفتم من که همون روز شونصد بار بهش زنگ زدم ... جواب نداد که خدا حافظی کنم ... همان پنج شنبه ی لعنتی مامان گفته بود که آقای الف از لحظه ی اتمام کنکور کلی زنگ زده و جویای ریز به ریز احوالاتت شده ... 

تلفن را برداشتم و بعد از آهنگ پیشواز صدای سلام کشدار توی تلفن پیچید و بعد خندید ... گفتم آقای الف من که به شما زنگ زدم خداحافظی کنم برنداشتید ... دو روز آخرم از استرس اصلا نیامدم ... حالا من بی معرفتم؟ باز خندید و گفت دختر جان بی وجدان کلی نگرانت بودم ... من از تو دو رقمی میخوام ... روز اعلام نتایج به من زنگ میزنی خبرشو فی الفورت میدی! من هم یک نفش عمیق کشیدم و زیر لب و آرام گفتم تو روحت صلوات! و از آن به بعد من نگران آبرویم جلوی آقای الف پس از اعلام نتایج  هم شده ام ...


  • کبوتر خاتون