نامه ها یک روز بادبادک میشوند :)

آسمانـ سبز پر رنگ ...

نامه ها یک روز بادبادک میشوند :)

آسمانـ سبز پر رنگ ...

الهی !
قد انقطع رجائی
عن الخلق
و " انت " رجائی

ز همه دست کشیدم که تو باشی همه ام ...

...
..

قرار نیست هرچیزی که مینویسم عین حقیقت باشد !
اینجا من نیست :) مطمئن باشید
مینویسم پس هستم



اون موقعی که نشسته بودم گوشه ای ترین قسمت کاناپه و شبکه های تلویزیونو جا به جا میکردم و خب هیچ حس قشنگ خاص جذابی وجودمو پر نکرده بود و تووی ذهنم آسمون ریسمون میبافتم که کجای کارمو چیکار کنم و چیکار باید بکنم ... نه لبخندی روی لبم بود و نه شوقی تووی نگاهم ... مامان توی آشپزخونه داشت فکر شامو میکرد ... بابا توی ترافیک مونده بود ... "ح" ی جان میخواست بره فوتبال و فقط شاید همین نقطه ی سفید تووی ذهنم بود ... تنها نقطه ی سفید بود چون حس ناراحت  صداش برام سخت تر از سخت بود و از پشت تلفن کاری از دستم برنمیومد و این حالمو بدتر میکرد ... خوشحال بودم از اینکه میره و حال و هواش عوض میشه و شاید دلگیر ... دلگیر از اینکه نیست ...
توی گوشه ای ترین قسمت کاناپه که کز کرده بودم ... گوشیم که  shape of my heart رو پخش کرد فهمیدم خودشه ... از اون گوشه بیرون اومدم و لبخند روی لبم اومد و نگاهم شوقناک شد حتی! سلامش انقدر پر انرژی بود که فهمیدم خوبه و این خوب بودن خوب بود ... به قول کرو خی لی خوب :) و اون لحظه ای که گفت بی سر و صدا بیا دم در انگار یه عالمه حس قشنگ خاص جذاب داشتن جلوی چشمم میرقصیدن :)
میدونی چیه ... لباس ورزشی که تنش بود انقدری بهش اومده بود و خاص و عالیش کرده بود که گل مریم کنف پیچی شده ی جانی که بهم داد ... بعدش به چشمم اومد :)
...
حالا که این گوشه ای ترین قسمت نشستم ، بوی گل مریم همه ی خونه رو پر کرده ...


*تو فرض بکن برف ببارد عسلویه!!
#کنعان محمدی

  • کبوتر خاتون